دياناي مندياناي من، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

💗دياناي دوست داشتني💗

سفر به همدان

اخرای ابان بود که رفتیم تهران خونه مامانی(مادر مامان) از اونجا هم باباتون اومدن دنبالمون و رفتیم همدان خونه مادرجون(مادر بابا) بالاخره هر دو خانواده دلشون باتون یه ذره شده بود. ...
8 دی 1392

فقط به خاطر تو عزیزم

دختر عزیزم خیلی وقته که نیومدم به وبلاگت رسیدگی کنم ،نه اینکه به فکرت نباشسما، نه مامان جون ، این مدت سرم خیلی شلوغ شده بود.آخه میدونی چیه ؟؟ تصمیم گرفته بودم پایا ناممو که دادم دیگه بشینم تو خونه و بزرگ شدنت ببینم اما نمیدونم چی شد که دوباره دانشگاه قبول شدم اصلا" فکرشم نمیکردم...با تمام این اوصاف تصمیم گرفتم نرم اما نشد که نشد همه گفتن به خاطر نانا خانمم که شده باید بری اما هیچ کس تو شرایط ما نبود که بدونه چقدر سخته بالاخره اینکه قبولی دانشگاه و تصمیم به رفتن یه طرف و دغدغه اینگه پاره تنم (دیاناجونم)رو باید کجا بذارم  یه طرف....؟؟!!! به هرحال بعد از کلی گشتی توی این شهر یه مهد پیدا شد که شرایط مارو بپذیره اونم مهدکودک غزال بود خد...
8 دی 1392

دیانا و عینک آفتابی

انقدر عینک دوست داری که از مشهد مامانی برات یه عینک خرید وقتی کوچولو بودی هر کسی که عینک چشمش بود خیلی دوست داشتی و با اشتیاق میرفتی بغلش!! امروز اومدی دفتر کار مامان، کل میزو به هم ریختی عینکم زدی چشمتو داری ذوق میکنی اشکالی نداره دیگه آخرای تابستونه کم کم بیرون رفتنا کم میشه آخه هم هوا سرد میشه هم مامان دوباره دانشگاه قبول شده نمیتونه شمارو زیاد بیرون ببره.دیانا جونم سعی میکنم وقتی میرم دانشگاه اذیت نشی اولش رفتم برات مهدکودک دیدم اما بعدش دلم نیومد اونجا بذارمت هر چند که خودت خیلی خوشت اومده بود اما خوب بالاخره معایبی هم داره .دخترم دعا کن این 2 سال راحت بگذره. عزیزم شما هم باید کمکم کنی زود بخوابی ،گریه نکنی، حرف منو گوش بدی ،ت...
25 مهر 1392

تولد ریحانه جون 18 مهر 92

راستی خاله سمیه مامان ستایش و زهرا برای شما یه بلز خرید .آخه شما عاشق بلزی.عاشق اهنگ زدنی...رمانتیک من.هنرمند.نوازنده.احساساتی.دوست دارم همه هستی من... خوانندگی نانا... ستایش جون خیلی دوست داره میگه دیانا برای من قلبه... ...
25 مهر 1392