دیانا و کلمات جدید...
دیانا خانم ما استعدادش خیلی زیاده و آمادگیشو داره که هر کاری رو زودتر از موعدش انجام بده اما از اونجایی که تنهاس تنبله.
این ایام که کنار خانواده ها بودیم کلی چیز یاد گرفته و دیگه حرف زدنشم میشه گفت کامل شده و شعرهایی که موقع خواب براش میخوندم رو میتونه با من همراه بشه و بخونه...
به بغل میگه : بلک
جعفر : فجر
سیف اله : فیض اله
فاطمه : فازینه فاطمه و فرزانه رو تلفیق میکنه میگم استعدادش بالاس!!!!
اعظم : مامانی
امیرحسین : دایی
ناخن داز : ناخن دراخ
بگیر : بده
راستی وقتی رسیدیم همدان دیانا وارد خونه بابایی شد و گفت : خونه ی زیبااااااا. خیلی قشنگ حرف میزنی عزیزم.عاشقتم.فدای لوس شدنات بشم.الان دیگه وقتشه که دو تا دندون نیش سمت چپ بزنه بیرون.کمی بهمونه گیر شدی و لجباززززز
منتظرم این دو تا هم دربیاد بعد از شیر بگیرمت. راستش 19 فروردین داشتم مقدمات از شیر گرفتن و اجرا میکردم( به دلیل اصرار بزرگترا که تابستون هوا گرمه و سخته از شیر گرفتن )
اما بعد از یه روز که دیدم خیلی ناراحتی نتونستم عزیزم و همه چیزو خراب کردم الان با اشتیاق کامل شیر میخوری و چند ساعت یه بار میگی مه مه ی مامان تعطیل....
فکر کنم خیلی تو روحیت تاثیر گذاشته بوده که هنوز یادآوری میکنی...عزیزمی تو نمیتونم ناراحتیتو ببینم...